باران مالکیباران مالکی، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

باران من

چهار دست و پا رفتن کامل

'گل قشنگم شما امروز دیگر به طور کامل چهار دست و پا رفتی نه اینکه قبلا نمیرفتی چرا گلم می رفتی ولی باید اسمش رو گذاشت چهار دست و پا خیز چون وسطش خسته میشدی و سینه خیز میرفتی و شما در 8 ماه بیست و شش روزگی به طور کامل  چهار دست و پا رفتی مبارکت باشه عزیزم  
16 بهمن 1393

خواب معصومانه

عزیز دلم گاهی که میخوابی بالای سرت می نشینم نگاهت می کنم احساس می کنم که گاهی کلمات نمی تونن حق مطلب را ادا کنن نمی تونن اونجور که باید عشق یه مادر به فرزندش را بیان کنن توی صورت ماهت یه عشقی موج میزنه که گاهی احساس می کنم که ممکنه توش غرق بشم عزیزم نمگم که هیج گاه توی این هشت ماه خسته نشدم چرا شدم ولی شاید باورت نشه وقتی با تمام خستگی هام بغلت می کنم وقتی لبخند زیبایت را می بینم تمامش تمام می شود واقعا باید گفت اخر این چه عشقی است که در قلب مادر است دلبندم هر وقت خسته می شوم به این فکر می کنم که باران تمام دنیایش من هستم پس باید دنیایی باشم عاری از خستگی تشویش و دلهره و اضطراب دنیایی که با دیدنش حس اسایش و ارامش در وجود ادمی ب...
15 بهمن 1393

الکی

گلم یک سری جک هایی تازگیها مد شده که مثلا یه حرفی رو می زنند و اخرش می گن الکی مثلا منم هم یک شب که داشتم شمای نازنین رو می خوابوندم اینجوری در مقابل دوربین عکس العمل نشان دادی منم  یاد این جک افتادم اینم عکسش    الکی مثلا من خوابم   ...
14 بهمن 1393

اولین تاب بازی

عزیز دلم طبق معمول روزانه یا یک روز در میان مامان سودابه مهربون دنبال من و شما امد که مارو به گردش ببره البته به خاطر سردی هوا بیشتر ماشین گردی ولی چند روز بود که هوا خوب شده بود البته برات بگم که مامانی امسال زمستون حسرت یه برف خوب که بتونم با شما برای اولین بار بیرون برم به دلم موند انگار نه انگار که زمستونه هوا کاملا بهاری خلاصه ما رفتیم به پیشنهاد مامانی رفتیم پارک اونجا هم به اسرار مامانی با کلی دلشوره که مبادا شما از تاب بازی بترسی شما را با هزار شک و دودلی داخل تاب گذاشتم شما هم در حین ناباوری من کلی ذوق کردی خندیدی اصلا هم نترسیدی تازه دوست داشتی هل بلندتری بگیری که باهاش بخندی عزیز دلم با جیغ هات و خندهات کلی برای خودت هوادار ...
13 بهمن 1393

انتقال به قسمت پایین

عزیز دلم نیمه های شب که بیدار شدم از چیزی که دیدم تعجب کردم باورم نمیشد بابایی هم بیدار شد شما هنوز قسمت بالای تخت پارکت می خوابیدی و شما تقریبا بلند شده بودی و میخواستی بایستی که من و بابایی کلی خدا رو شکر کردیم که به موقع بیدار شدیم و شما را برداشتیم و بابایی قسمت بالای تختت رو برداشت و شمای ناناز به قسمت پایین منتقل شدی عروسکم منم فرداش کلی ازت عکس انداختم قربون اون تگاهت برم اخه دختر  خانمم ...
12 بهمن 1393

خانه گردی 2

عزیز دلم امروز تصمیم گرفتم برای گردش شماره 2 با هم اشپز خونه رو امتحان بکنیم ولی شما انقدر شیطنت کردی که همین چند تا عکس رو تونستم ازت بگیرم . بازی با کفیر ملاقه هم بد نیست ها بلاخره یک تجربه جدیده . بعد کلی شیطونی مجبور شدم از روی اپن برت دارم چون داشتی دیگه حسابی به نبایدها دست میزدی جا قاشقی آب چکون و..... . گل دخترم انقدر باهوشی که وقتی صدات میکنم برمیگردی که ببینی ازت چی می خوام اینجا صدات کردم و بهت میگم باران باران جونم دست دسی دست دسی و شما چیگر هم با اون انگشتهای نازت دست میزنی . به حواست به منه و یه حواست به تلویزیون . بعدش دیگه از یک جا نشستن حوصله ات سر میره و شروع میکنی انواع و اقسام حالات رو ...
11 بهمن 1393

آموزش بای بای

عزیزم امروز می خواستم بهت بابای یاد بدم توجهت رو جلب کردم شما هم از بس باهوشی با دقت نگاهم می کنی و سعی می کنی تکرار کنی   . اولش که بهت میگم بای بای  دستت رو میاری همون جا صاف نگه میداری تکون نمیدی . کم کم شصت دستت رو خم میکنی و اروم اروم میگی ای بابا بهتر بخورمش خوشمزه اس ...
10 بهمن 1393

گل سر بازی

شما عاشق گل سر من هستی هر وقت روی سر من ببینی می خوای بگیریش بعد وقتی بهت میگم چی داری قربون دستای کوچولوت دستت رو میاری و بهم نشون میدی   . ابتدا وقتی از من گل سر رو میگیری می چشیش که ببینی تا چه حد قابل خوردنه ...
10 بهمن 1393

خانه گردی 1

گل قشنگم امروز خواستم یک مقدار بیشتر با روروعکت حرکت کنی در دو طرف اسباب بازی برات گذاشتم که حرکتت رو بیشتر کنم خیلی جالب بود یکی رو بر میداشتی میرفتی اون ور یکی دیگر رو بر میداشتی کیف می کردی و میخندیدی و حسابی سرت گرم شد بعدشم یک مقدار با هم دنبال بازی کردیم و  به خاطر هوای الوده و سردی هوا تصمیم به خونه گردی گرفتیم تا اینکه شما با اسباب و اثاثیه بیشتر اشنا بشی عزیز دلم . دختر شیطونم توی میوه خوری چه کیفی داره مگه نه؟ . انداختن شمعدونها هم برک نیستا . دختر گلم شما از مطالعه ابتدا چشایی رو دوست داری اگر مزه کتابی خوبی بود شروع به مطالعه میکنی . یک مقدار استراحت سپس حرکت به سوی کمد جادویی . وای ...
10 بهمن 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران من می باشد