باران مالکیباران مالکی، تا این لحظه: 10 سال و 8 روز سن داره

باران من

خانم خانما راه افتاد

گل قشنگم چند وقت بود که خیلی خوب راه می رفتی ولی روز 16 تیر سال 94  که توی تاریخ اولین هات ثبت می شه دیگه به طور کامل راه افتادی که دیگه اصلا چهار دست و پا نرفتی عزیزم از خدای بزرگ می خوام که در تمام مراحل زندگیت همین طور استوار گام برداری گل قشنگم  من و بابایی تصمیم گرفتم که خونمون رو بزرگ کنیم وقتی که خونه فعلی رو خریدیم به نظرمون خوب و بزرگ می امد ولی جالا با بزرگ شدن شما و این همه ماشاا... شیطونی می خوایم که خونمون رو بزرگ کنیم انشاا... تا چند وقت دیگه اسباب کشی می کنیم برات یک جشن قدم خوب می گیریم  که این قشنگ مرحله از زندگیت رو هم ثبت کنیم   ...
16 تير 1394

پارک ارم

تصمیم داشتیم که با خاله زهره اینا بریم اش شعله قلم کار بخوریم بعد از اینکه اش خوریم محمد امین مثل همیشه امد توی ماشین ما و رفتیم به سمت فلعه سحر امیز که دختر و پسر گلی کلی با هم بازی کنند متاسفانه روی درش نوشته بود به علت تعمیرات تعطیل می باشد شما و محمد امین با اینکه یه مقدار از ایمنی وسایل می ترسیدیم همون وسایل پارک رو سوار شدید شما کلی ذوق می کردی باورت می شه یک وسیله ای تور پارک هست که دور می چرخه و می ره بالا  می چرخه بابایی گفت بزار باران با محمد امین تنها سوار شه ولی من نزاشتم چون می ترسیدم که شما از ارتفاع بیافتی  به ناچار خودم باهات سوار شدم به متصدی دستگاه هم گفتم اگر دخترم گریه کرد دستگاه رو نگه داری...
14 تير 1394

باغ ایرانی

یه شب قشنگ تصمیم گرفتیم با خاله زهره اینا و دختر دایی مامان و همسرش بریم بیرون شما هم قربونت برم وقتی اسم ددر میاد دیگه سر از پا نمی شناسی کلی ذوق می کنی مخصوصا اگر توی اون ددر محمدامین هم باشه که دیگه کیفت کودکه راستی چند صندلی ماشینت هم مبارک باشه گلم بابایی برات نصبش کرد قبلا همیشه می گذاشتیمت توی کریرت ولی برات کوچک شده بود ولی صندلی ماشین خیلی راحته خودتم که توش اسایش داری کارت خیلی بامزه اس وقتی می شینی توش دوباره مثل همون نشستن توی ماشینت شروع می کنی به فخر فروختن تا انتها مسیر خیلی باکلاس اصلا لبخند نمیزنی اون شب بعد اینکه توی رستوران ترنج شام خوردیم (البته شما اونجا یکم سوپ خوردی ) رفتیم باغ ایرانی توی ده ونک او...
13 تير 1394

پارک ورزی

یه روز خوب بعد از اینکه  دکتر ماهانه شما داشتیم بر می گشتیم  با بابایی رفتیم پارک ورزی اونجا شما کلی بازی کردی دیگه تو پارک هم با کمک بابایی می تونستی خودت راه بری گلم   . ...
11 تير 1394

دومین و سومبن سینما رفتن

گل قشنگم توی تیر ماه من و شما و بابایی دو بار رفتیم سینما فیلم نهنگ عنبر و فیلم گینس که هم شاد باشه هم اهنگ داشته باشه که برای شماجذاب تر باشه با اینکه فیلم شهر موشها رو با هم رفته بودیم ولی باز هم شک داشتیم که شما چه عکس العملی خواهی داشت خلاصه رفتیم البته من اینترنتی بلیط ساعت ٢٣ رو گرفتم که شما اگه خواستی بخوابی جوامون رو هم توی اول ردیف کنار دیوار گرفتم که که شما راحت باشید خدا رو شکر سینما کوروش بسیار استاندارد ساخته شده و فاصله صندلی ها از هم زیاد و مناسبه ما وقتی نشستیم کالسکه شما رو افقی گذاشتیم جلوی پامون و دسته اش رو دادیم کنار دیوار و شما بعد از شروع فیلم نهنگ عنبربعد از یک مقدار با اهنگ دست زدن خوابیدی و ما هم شما رو گذا...
10 تير 1394

اولین شهر بازی(کوروش)

بابایی شک داشت که شما می ترسی یا نه ولی وقتی امتحان کردیم دیدیم  که شما خیلی شجاعی و عاشق وسایل بازی هستی دختر قشنگم .   . گل قشنگم اونجا از طرف صدا و سیما هم با ما مصاحبه کردند و اقایون گفتند که زمان پخش به بابایی زنگ می زنند و منم حتما برات ضبط می کنم             ...
5 تير 1394

اولین kids club

گل قشنگم منو و بابایی نمی دونستیم که شما دوست دارین که توی kids club  بازی بکنین یا نه که وقتی رفته بودیم کوروش که سینما بریم  حدود یک ساعت و نیم وقت داشتیم و تصمیم گرفتیم که امتحان کنیم باورمون نمی شد که شما انقدر خوشت بیاد باورت نمیشه با زور شما رو از اونجا اوردیم بیرون می خواستی بری بازی کنی دیگه فهمیدم که شما از چی خوشت میاد حتما دفعات بعد بیشتر می مونیم که با شما بتونیم هم کتاب بخونیم هم شما با گل بهداشتی بتونی گل بازی کنی   . این هم شما در حال بازی با یخچال . این هم من و شما که من دیگه شما رو با زور گرفتم وگر نه اگر به شما بود که تا صبح اونجا می موندی ...
4 تير 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران من می باشد