باران مالکیباران مالکی، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

باران من

تولد عمو مهدی

گلم قشنگم نهم خرداد دعوت شدیم که بریم تولد عمو مهدی شما اونجا خیلی دختر خوبی بودی و تازه اونجا کلی رفصیدی و دل از همه بردی دیگه حتی بغل عموت هم قریبی نکردی اونجا هی همه دوست داشتند که بغلت کنند و باهات بازی کنن دل عمه سارا رو هم که حسابی بردی یاد گرفتی که بهش بگی عمه البته حیف که تمی تونم کسره و فتحه بزارم جون عمه رو با لهجه می گی که خیلی با مزه میشه اونشب خیلی خوش گذشت واقعا دست خاله شیمای مهربون درد نکنه که اینقدر زحمت کشیده بود   ...
9 خرداد 1394

عروسی توی باغ مجنون

دیگه واقعا دعوت شدیم عروسی دوست بابایی اونم توی باغ تالار باغ مجنون که واقعا دستشون درد نکنه عروسی عالی بود کلی خوش گذشت شما هم دختر واقعا خوبی بودی اخر شب روی شونه بابایی وقتی خسته شدی تو اون سر و صدا ساعت یک بود فکر کنم خودت خوابت برد دختر خوب و صبورم البته تا اونجا می تونستی نانای کردی و خسته شدی   ...
7 خرداد 1394

تولد مامان مرجان

اصل تولد من بیست و سوم خرداد که من و مامان سودابه و بابا قیدر تولدمون هر سه توی یک روزه ولی امسال بابا محمد از بعذ از تولد تو هی می گفت یکی از دوستام تاریخ اول خرداد برای خانومش تولد گرفته که باید بریم منم ازش می پرسیدم که کدوم دوستت و اون می گفت که من نمی شناسم از شما چه پنهون که خیلی برام سخت بود مهمونی که نمی شناسم برم تازه اونم باشما که خلاصه بهانه اوردم که با باران سخته نمی شه که بازم بابا گفت خوب دوستم گفته هر کی رو دوست داری با خودت بیار من گفتم که می خوام مادر خانمم رو بیارم اونم قبول کرده خلاصه اینکه از من انکار از بابای اصرار راستش اصلا دلم رضایت نداشت ولی به خاطر بابایی قبول کردم اخه دلیل این همه اسرارشو نمیدونست...
1 خرداد 1394

گردشهای اردیبهشتی

گل قشنگم دیگه شده کار هر روز من و مامانی بنده خدا که هر روز شما رو ببریم پارک شما هم که باهوش ماشین مامانی رو که پارک می کنیم  و پیاده می شیم شما از دور که تاب رو می بینی از خود بی خود می شی و کلی ذوق می کنی که تاب سوار شی تازه به سوار شدن خودت به تنهایی که قانع نیستی به من اشاره می کنی که منم بشینم اون وقت کلی ذوق می کنی و بهم می گی دست یعنی با هم تاب بخوریم  و دستهای همو بگیریم قربون خودت و خندهای قشنگت عزیزم تو بخند که دنیا با لبخند تو زیباتره   ...
31 ارديبهشت 1394

اولین نقاشی کشیدن و شیطنتهای خانگی

    . ببین که دیگه کجا ها که شما نمی ری هر جایی که بتونی خودتو جا می دی و در حال .... کنجکاوی بله کنجکاوی هستی وقتی هم که صدات می کنم می خندی که دلم برات ضعف می کنه و هیچی بهت نمی گم . وقتی هم که صدات می کنم دوربین رو کاملا می شناسی بهت می گم می خوام عکس بگیریم دقیقا نگاه میکنی گاهی هم شکلک های بامزه که منو می کشه در میاری از خودت . اینجا هم در حال نانای هستی عاشق شو دیدن و نانای کردن هستی به بابایی گفتم که برات اگه تونست سی دی رقص بگیره ماهواره چند روزه داره سی دی اموزش رقص کودکان رو تبلیغ  می کنه . اینجا هم اسباب بازی هات رو چیدم دارم باهات مغازه بازی می کنم شما هم که کلا...
30 ارديبهشت 1394

رستوران هزار و یک شب

گلم روز عید حضرت رسول ما به همراه مامانی و خاله زهره اینا رفتیم رستوران هزار و یک شب که هم روز عیدی روحیمون عوض بشه  و هم اون روز  سیزدهمین سالگرد ازدواج خاله رو جشن بگیریم خیلی خوش گذشت کلا شما که اصلا کمرتون فنر تشریف دارن عاشق نانای و مهمونی بزن برقص کلی حال کردی تا اخر شب هم بیدار  می خندیدی و می رقصیدی   ...
30 ارديبهشت 1394

دندان هفتم

عزیز دلم مبارک باشه از دندانهای جلو دندان جلو سمت راست هم بیرون امد و شما بعد از دوشب بیقراری راحت شدی خانم البته من میگم بیقراری باید بگم فقط یکم ناله چون شما اصلا گریه بلد نیستی دیگه حالا هفت تا دندون داری واقعا از خانم دکتر کاشی ممنونم چون بعد از زدن امپول ویتامین D به شما از ماه پیش تا به حال پنج تا دندون در اوردی واقعا من نمیدونم چرا دکتر قبلیت متوجه کبود ویتامین شما نشد حتی با اینکه در مورد کمی دندان هات بهش گفته بودم گلم اینو برای ایندت بهت میگم جذب ویتامین کلسیمدر صورتی رخ میده که بدن ویتامین Dکافی داشته باشه حالا اگر این ویتامین رو نداشت دنیایی هم به فرد یا کودک  کلسیم داده بشه فقط باعث اسیب به کلیه میشه تاثیری در رشد دندان و م...
28 ارديبهشت 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران من می باشد