باران مالکیباران مالکی، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

باران من

استیکر

باران گلم شما عاشق استیکر یا همون میموجی های تلگرام هستی باز هم نانا مهربون برات زفت کوسن هاشو گه خیلی وقت بود میخواستی روبزات گرفت ...
14 مرداد 1396

روز دختر سال ۹۶

جشت روز دختر مثل امسال فکر کردم که خانه خلاقیتت خوب باشه ولی اصلا خوب نبود حیف ای کاش جای دیگه میبردمت ولی اشکال نداره تجربه شد مامانم اینو بدون هر چیز ارزونی بی دلیل نیست دلم میخواست خاله گیتا رو دعوا کنم با این همه بی فکری ولی بازم مبارکت باشه انشاا... سال بد جبران کنم ...
14 مرداد 1396

حمام ۹۶

بعد از اینکه از کلاردشت امدیم بد سرما خوردی ولی بازم خوب همکاری کردی داروهاتد خوردی بخور گرفتی خانم دکتر گفت به خاطر چرکهای سرت باید حمام اب داغ بیشتر باشی نانا برات لگن خرید و کار من درامد مگه میشه از اب بازی شما رو گرفت ...
14 مرداد 1396

کلاس خلاقیت تابستان

این روزها کلاس خلاقیت خیلی بهت خوش میگذره اونجا با بچه ها ارتباط خوبی داری با خاله اونجا خاله گیتا هم همین طور کلی ذوق داری برای رفتن به کلاس اولش اهنگها رو خجالت میکشیدی با کلاس برقصی ولی الان تا خاله صدات میکنه میدویی میری سر کلاس از رنگ بازی که دیگه هیچی نگم عاشقشی گل بازی هم این هفته میخوام ببرمت استخرش عکساشو بد میذارم ...
14 مرداد 1396

سیزده فرودین ۹۶

امسال با خانوده دایی و خاله ها رفتیم باغ شهریار و اونجا شما کلی با بچه ها کیف کردی و بازی کردی  فقط ظهر رکم خسته شدی و خوابیدی بعدش برای اولین بار عصرش اش رشته خوردی و نون میزدی تو اش میخوردی   ...
5 مرداد 1396

کلاردشت تیر۹۶

امسال با خانواده بابایی رفتیم کلاردشت شما توی جاده خواب بودی بیشترشو اونجا هم چون بالای کوه بودیم کلی از دیدن مه و سرما کیف کردیم و من بازم بهت افتخار کردم به مثال قبل اونجا هم ۹ میخوابیدی و منو خوشحال میکردی اونجا کلی با سارا و مامان مینا بازی کردی و لب دریا کلی کیف کردی بگذرین که من راضی نبودم و شما وقتی برگشتیم سرما خوردی ولی خوش گذشت از ماما مبنا یاد گرفتی بگی مه مثل مهمون میمونه یهو میاد یهو میره                                          ...
18 تير 1396

کلاس خلاقیت ۳ سالگی

باران گلی شما رو دوباره کلاس خلاقیت نوشتم این بار با این تفاوت که مهربونترین کسی که میشناسی برامون ماشین خرید که موقع رفت و آمد اذیت نشیم ما هم کلی با ماشینمون کیف کردیم و بهمون خوش میگذره که توی گرما نمیمونیم اسم خاله کلاست خاله گیتا است شما هم اونقدر بچه ندیده هستی که کلی اونجا با بچه ها کیف میکنی کیفت رو هم از استانبول از ال سی برات گرفتم برای مهدت...
13 تير 1396

سفر به استانبول۱۳۹۶

دو ماهی بود که داشتم دنبال هتل میگشتم که بریم انتالیا پیدا هم کرده بودم هتل ووگ توی بدروم و هتل اوتیوم توی سیده خلاصه بعد کلی تحقیق تصمیم گرفتیم توی خرداد بریم خاله زهره و نانا هم میخواستن برن استانبول یهو بابا ظهر خوابید بیدار شد گفت بیا ما هم باهاشون بریم استانبول من از ته دلم راضی نبودم حتی توی فرودگاه هم گفتم دلم انتالیا میخواد رفتیم اونجا شما خیلی دختر خوبی بودی اصلا اذیتمون نکردی مگه میشه دختر سه ساله بیاد نه غر بزنه نه خسته شه البته با بابایی دریا و استخر هم رفتی و اینکه چقدر با محمد امین کیف کردی هم جای خودشو داره اونجا هم کلی برات خرید کردیم این عکس رو من به بابایی پیشنهاد دادم که یک جایی رو توی ...
7 خرداد 1396
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران من می باشد