باران مالکیباران مالکی، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

باران من

تولد یک سالگی قسمت سوم

عریز برای گیفت به مهمون ها یک تگ تشکر با عکس تم تولدت و یک شاستی  13 در 18 از عکسهای اتلیه ات دادیم . برگه یادگاری بابایی و مامانی ا .  ساعت 7.30 شب برای اینکه تا شما سرحال هستی و نخوابیدی کیک رو قبل شام بریدیم چون شما تا بحال شمع ندیده بودی کلا از شمع و فوت کردن ان و بریدن کیک حتی با دست من و بابایی ترسیدی و اینجا تنها برای 10 ثانیه گریه کردی کلا اصلا گریه نمی کنی و بعد از 5 تا 10 ثانیه دوباره همون باران خوش اخلاق خودمون شدی عشقم . این کادو من و بابا محمد بود گل قشنگم بقیه مهمون ها بابا اکبر و مامان مینا و عمه سارا 200 هزار تومان و با یک بسته کاکاو خوشگل که دستشون درد نکنه بابا قیدر و ...
20 ارديبهشت 1394

عکسهای اتلیه یک سالگی

 عزیزم همون طور که گفته بودم روز سی یک فروردین رفتیم برای اتلیه یک سالگی ات عکس بگیریم نوبت ما ساعت 10 تا 12 بود و شما انقدر  عالی همکاری کردی که نگو ممنونم خانم با شخصیت و با کلاسم   . توی این عکس چون شما عاشق کیتی هستی با خودم عروسکهای کیتی خودت رو بردم و به خانم عکاس گفتم که تنها عروسکی که توی عکسهات میزاره کیتی جون خودت باشه اینجا هر کاری که کردیم که از توی اینه ما رو نگاه کنی بازم بر می گشتی که نشد یه عکس اون طوزی داشته باشه ولی اشکال نداره هم چین عکسی باشه برای وقتی که یکم بزرگتر شدی. . این مدل عکس رو خیلی دوست داشتم که روی برگ گلها بشینی چند روز قبلش هم رفته بودم برات تاج و بال و چوب جا...
15 ارديبهشت 1394

اولین روز پدر

عزیزم پدر خوب و مهربونت بهترین همسر دنیاست وحالا برای شما بهترین پدر منم مطابق هر سال برای قدردانی این روز براش کادو خریدم ( که پاکت گیفتشو خودم براش درست کردم ودر واقع همچین مامان  با سلیقه ای داری شما  )  با شما رفتیم مینیاتور گل خریدیم و بدون اینکه به بابایی بگیم رفتیم سالن و گل و کادو رو تقدیمش کردیم بابت همه خوبی هاش و زحمتهاش ازش تشکر کردیم بابای مهربون باران ما عاشقتیم تا خون توی رگهامون جریان داره دختر گلم  روز  شنبه 12 اردیبهشت (13 رجب ) مصادف با ولادت امام علی علیه السلام و روز پدر است روز پدر روزی است برای بزرگداشت پدرها . در بسیاری کشورها روز پدر، سومین یکشنبهٔ ماه ژوئن در نظ...
12 ارديبهشت 1394

دندان پنجم

عزیز دلم بعد از یک شب بیقراری شبانه که فقط ناله میکردی دوست داشتی  پیش من باشی و شیر بخوری به سلامتی دندان نیش سمت راستت هم در امد
12 ارديبهشت 1394

اتلیه یک سالگی

برای تاریخ 31 فروردین از روز 8 عید وقت گرفته بودم که بریم سها ساعت 10 تا 12 تایم ما بود ما هم با یک ساک بزرگ لباس و با یک ساک عروسک کیتی و گل سر تاج رفتیم و باز هم مزاحم مامانی شدیم که بیاد کمک اونجا خانم عکاس اهنگ گذاشت و شما هم که عاشق نانای حالا مگه می شد شما رو از نانای متوقف کرد همش خندیدی و دست زدی حتی به گریه نی نی اتاق بغل هم توجه نمیکردی خانمی اونجا از اقای پدر خواستم که از پشت صحنه عکس بندازه ولی از بس حواسش به شما بود همه عکسها تار شد بعدشم شما رفتی   با مامانی تو ماشین تا ما عکسها رو  انتخاب کنیم وقتی امدیم پایین شما حسابی سرگرم رانندگی بودی فکر کنم شما دست فرمونت خوب باشه مامان سودابه که ...
31 فروردين 1394

پل طبیعت

از وقتی شما  رو باردار بودم دوست داشتم که بریم پل طبیعت که بزرگترین پل عابر پیاده ایرانه  شما اولش خواب بودی بعدش بیدار شدی کلی با محمد امین خندیدی بعدشم با شما رفتیم اقای برگز شام خوردیم شما هم نون باگت خوردی   ... این هم عکس شما و خاله جون ...
29 فروردين 1394

سومین دندان

عزیزم یک روز بود که بی قرار بودی بعد حدسم به دندان رفت عزیزم سومین دندانت پایین سمت راست نیش زد مبارک باشه
25 فروردين 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران من می باشد