پارک ژوراسیک
گل قشنگم پنج شنبه با بابایی رفتیم بیرون و شما رو بردیم پارک ژوراسیک اونجا باز ماشین شما رو بردیم و طبق روال
قبل شما هم اونجا به تمام بچه ها فخر فروختی و همه نگاههای بچه ها سمت شما بود اولش می ترسیدم که شما
بترسی ولی خدا رو شکر اصلا نترسیدی و اونجا دایناسور ها رو نشون می دادی و فکر کن بهشون می گفتی جوجو و
یا نی نی
اونم به موجوداتی به اون بزرگی تازه دلت می خواست حتی بهشون دست بزنی عزیزم اون شب شام هم به رفتیم
کباب خوردیم و اونجا به خاطر شما به جای صندلی روی تخت هاش نشستیم که شما راحت باشی اونجا هم شما
دلی از عزا در اوردی مدام از سر و کول پشتی ها بالا می رفتی برگشتنه هم خیلی بامزه توی صندلی ماشین
میشینی و اصلا به من و بابایی محل نمی گذاری شاید دارم می گم شاید یه لبخند خشک و خالی تحویلمون بدی
اونم برای اینکه دلمون رو خوش کنی خانم خانما
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی