باران مالکیباران مالکی، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

باران من

ٍٍسبد اسباب بازی

عزیزم من توی سیسمونی شما بر اساس تجربه ای که از سر محمد امین پسر خاله زهره به دست اورده بودم برات اصلا اسباب بازی نخریدم همون  عروسکهای خودم که بابایی برام تو ولنتاین های ده سال گذشته خریده بود را داشتم چون معتقد هستم هر اسباب بازی باید در زمان لازم و براساس سنی که توش هستی برات خریده بشه که بتونی توی اون برهه ازش کمال استفاده رو ببری برای همین اسباب بازی هات الانت محدود شده به تعدادی عروسک کوچولو گیاهی و توپ و تعدادی اسباب بازی  کوچولو که یا مامان مینا و یا عمه سارا برات خریدن برای همین منم به مامان سودابه جون گفتم که چیزی نیاز دارم که بتونم این اسباب بازی های کوچک رو داخلش بزارم و چون وسایل اتاقت همه قرمز رنگ...
11 اسفند 1393

شیرین زبانی باران گلی

عزیز دل شیرین زبونم انقدر قشنگ به حرفها و کلمات دقت میکنی که نگو بعد از اون کلمه ات که توی پنج ماه وخورده ای ات بود و بابا رو گفتی و فرداش هم مامان  رو گفتی که دل مامانت نشکنه از اون به بعد مدام به دایره لغاتت افزوده میشد موقع کلاغ پر یاد گرفتی بگی پر موقع بیرون رفتن  میگی دد موقع کار با فلش کارتهات میگی دس تازگی ها هم موقع نماز خواندن وقتی جانماز رو میبینی میگی اهبر عزیرم انقدر دوست داری حرف بزنی که نگو مدام در تلاشی  لغاتی که شما میگی  بابا ماما دد پر به ................   یعنی به به دس .....   ......یعنی دست اهبر................یعنی مخفف ا...اکبر عزیز دلم قربونت برم شما خیلی باهوشب باورم نمی...
6 اسفند 1393

فلش کارت

عزیزم شما خیلی خانمی خیلی باهوشی درسته سی دی های آموزشی ات رو که بابایی برات سه ماهگی خریده بود رو با هم کار می کردیم ولی درباره فلش کارتها زیاد تمایل نشون نمیدادی تا اینکه امروز  گفتم که بزار امتحان کنم اول هم با اعضا صورت شروع کردم که برات ملموس تر باشه باورم نمیشد که اینقدر توجه کنی و علاقه نشون بدی هر کارت رو کنار  عضو مورد نظر می گذاشتم و بهت نشون میدادم  شما نگاهت رو مدام از کارت به عضو نشان داده شده و برعکس حرکت میدادی که قابل باور برایم نبود خیلی خوشحال شدم از این همه توجه عزیزم  ممنونم به خاطر این همه خوبی تو دوستت دارم باران گلی من ...
2 اسفند 1393

نماز خواندن با مامان

قربونت برم عشقم شما عاشق نماز خواندن منی وقتی نماز می خوانم از کنار جانمازم تکون نمی خوری امروز که دیگه خیلی جالب به طور کامل در طول نمازم می گفتی اهبر اهبر عزیزم با هوشم به مامانی گفتم برات چادر بخرد که اینقدر عاشق چادر مامان هستی     ...
1 اسفند 1393

دوست جدید

ای عزیز مهربونم شما انقدر مهربونی که تا کسی رو می بینی انقدر بهش می خندی که همه باهات دوست می شن اینجا هم توی پارک یه دوست جدید از نوع بین المللی اش رو پیدا کردی بله نورا جون اینجا مهمان بود و از انگلیس امده بود شما هم اولین دوست خارجی ات رو پیدا کردی گل مهربون . اینجا خیلی قشنگ بود هر دوتون می خواستین هم زمان صورت همو لمس کنید و ناز کنید ...
28 بهمن 1393

ولنتاین 2015

    . اینم تنها عکس از تاج نگون بختیه که به اصطلاح برای شب ولنتاین درست کرده بوددم که در کمتر از 10 ثانیه شما پارش کردی . ابنم از هدیه های بابا جون برای من که همیشه برام با هر هدیه ای  و تو هر مناسبتی گل هم همراه هدیه هاش میگیره ممنونم عزیزم منم برای بابایی حوله خریدم چون این روزها توی باشگاه استفادش میشه ...
28 بهمن 1393

خنده از ته دل

عزیز دلم شما انقدر عاشق بابایی هستی که حد ندارد وقتی بابایی خونس از خود بی خود می شوی دایم  می خندی خندهای از ته دل  اینجا بله به نظرت دار ی به کی می خندی بله به بابایی کلا اگر بابایی باشه برای شما انگار بهشت امده زمین ای شیطون طوری با پدرت رفتار می کنی و دلش رو می بری که بابایی دلش برات ضعف میره عمر شیرینم که با وجودت و با صدای خندهات خونه ما رو رونق دادی   ...
27 بهمن 1393

تولد بابا محمد 93

عزیز دلم بار دیگر 19 بهمن ماه فرا رسید روزی که از وقتی با  بابا محمد اشنا شدم برام معنا گرفت شد یکی از بهترین  روزهای تقویم گل قشنگم ولی این بار 19 بهمن با دیگر 19 بهمن ها تفاوت عمده داشت اون هم وجود شمای نازنین در کنار من و بابایی بود اعتراف می کنم برگزاری  تدارکات مهمانی با وجود شما یکم سخت بود ولی با تلاش و کمک های مامان سوادابه جون در نگهداری شما منم تونستم مراسم رو اونجور که دوست داشتم برگزار کنم صبح روز تولد  هم با مامان سودابه جون رفتیم و کیک گرفتیم و منم اون رو توی بالاکن قایم کردم برای کادو هم از طرف خودم  کتونی و  از طرف شما تی شرت گرفتم بابایی هم شب کلی ازم به خاطر زحمتهام که با و جود...
19 بهمن 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران من می باشد