باران مالکیباران مالکی، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

باران من

روز تولد

1393/2/20 11:25
نویسنده : مامان مرجان
296 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم شنبه ساعت 5.30 از خانمان به همراه بابایی رفتیم مامان سودابه و خاله زهره را برداشتیم به سمت بیمارستان ابان رفتیم شمای نازنین را مامانی به دنیا بیاره

جلوی در بیمارستان مامان مینا و بابا اکبر هم منتظر ما بودند همگی داخل رفتیم وا قعا استرس داشتم بعد از انجام کارهای پذیرش کارهای امادگی عمل من رو ساعت 7.30 به اتاق عمل بردند شما ساعت 7.45 دنیا امدی وقتی به هوش امدم مدام از خانم پرستار میپرسیدم که بچه ام سالمه و چون تازه از بیهوشی در امده بودم یادم میرفت و دوباره سوالم رو تکرار می کردم

وقتی به اتاقم رفتم همش میپرسیدم کی بچه ام رو میارن ایا سالمه خلاصه تو رو اوردند باران منو همه زندگیمو باورم نمیشد این نی نی ناز دختر منه همه کس منه وای خدایا شکرت خدایا شکرت

وقتی اولین بار خانم پرستار تو رو به من داد که شیر بدم بالاترین لذت دنیا رو انگار به من دادن که قابل توصیف نیست کسی رو بقل کرده بودم که 9 ماه برای امدنش انتظار کشیده بودم عشقم نفسم دخترم

عزیز دل مامانی به خاطر اینکه 3 هفته (با تصمیم پزشکت) زودتر امدی وزنت 2800 و قدت 47 بود

ان شب مامان سودابه و بابایی با هم بیمارستان پیشم موندند تا اون شب سخت بگذره

از اتفاقات جالب اون روز این بود که خاله شیرین من باکس شیرینی خوشگل اورده بود و منم چون از روز قبلش غذا نخورده بودم و میبایست تا فرداش هم چیزی نمیخوردم مدام بین بیهوشی و به هوشی به مامان سودابه و بابایی میگفتم کسی ازش نخوره

اینجا بعضی از عکسهای اون روز رو برات میزارم

 

جلوی درب ورودی بیمارستان ابان    فرشته

ساعت به دنیا امدن شما  

زما ن دنیا امدن شما  گریه 

اثر پای شما در ابتدا

زمان تحویل شما به بابایی

پسندها (3)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران من می باشد