باران مالکیباران مالکی، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

باران من

سفر به کیش مهر 94

سلام دختر قشنگم انقدر گفتنی دارم که حد نداره راستش روز پنج شنبه بود که من کلاس موسیقی بودم که بابایی بهم زنگ زد که داره برای رفتن به مسافرت شمال خرید می کنه راستش رو بخواهی اصلا دلم نمی خواست که بریم شمال . همون موقع به بابایی پیشنهاد دادم  که بریم اصفهان و شیراز که بایایی بعد چند لحظه مکث گفت میاد باهام صحبت می کنه خلاصه بعد از کلاس اون روز امد دنبالم تو ماشین گفت شنبه 25 مهر بریم کیش که منم که همیشه کلا پایه هستم توی تمام کارهای سوپرایزی گفتم بریم امدم خونه با کمک مامان سودابه به قول شما نانا شروع  کردم وسایل چمع کردن صبح شنبه با ماشین خودمون رفتیم فرودگاه شما هم عاشق ددر اونجا پشت شیشه بابایی بهت هواپیما ها رو ...
30 مهر 1394

عاشورا 94

شما امسال  دومین سالی بود که که روز عاشورا کنارمون بودی انقدر سال پیش توی این روز خاطره ی خوبی برامون بر جا گذاشتی که نگو دقیقا سال پیش همین موقع بود که اولین کلمه ات رو در شب عاشورا گفتی و گفتی بابا حال امسال انقدر خانم شدی که دیگه تقریبا تموم چیزهایی رو که بهت می گیم تکراز می کنی البته امسال که هر کاری کردیم شما ظهر عاشورا خواب بودی گلم . اینجا هم بعد از مراسم بیدا شدی ...
30 مهر 1394

اتاق کیتی باران گلی

گل قشنگم  روز اول که یکسری از وسایل شما رو به سلیقه خودم و بر مبنای علاقه زیاد خودم به شخصیت کارتونی کیتی , کیتی گرفتم فکر نمی کردم که شما هم انقدر عاشق کیتی شوی و ما هم این بار بر مبنای علاقه شما اتاقتونو با ایتم های کیتی دیزاین نمودیم و حالا شما انقدر عاشق اتاقتونی که دلت نمیاد ازش بیرون بیای و هر کس که بخواد بره  اونجا حتما باید خودتم باهاش بری وگر نه که اعصابت بهم می ریزه خیلی خیلی خوشحالم که انقدر با اتاقت ارتباط برقرار می کنی درستشم همینه که باید بچها بیشترین زمان رو توی اتاق شخصی خودشون بگذرونن واقعا خدا رو شاکرم که مثل یک مجسمه ساز و نقاش دارم شخصیت شما رو انطور که می خوام نقش می زنم واقعا این حقیق...
23 مهر 1394

روزکودک 1394

عسل بانو خوش به حال ما که شما رو دارم و می تونیم این روز رو جشن بگیریم عزیز دلم روزگارمونو انقدر شیرین و زیبا کردی که قبل از تو رو به یاد نداریم که چطور زندگی می کردیم یکی یک دونه ما انقدر عزیزی و مهرتو رو تو قبل و روحمون جا دادی که ذره ذره وجودمان شما رو فریاد می زند به مناسبت این روز قشنگ با بابایی رفتیم شهربازی کوروش اونجا شم بازی کردی ...
16 مهر 1394

دهمین ساگلرد ازدواج مامانی و بابایی

گل قشنگم من و بابایی در تاریخ 11 مهر سال 1384 ازدواج کردیم و حالا از اون روز قشنگ و خاطره انگیز دقیقا ده سال است که می گذره ما هر سال در این تاریخ با بابایی بیرون می رفتیم  و کادو رد و بدل می کردیم ولی امسال تصمیم گرفتیم که چند تا از دوستامونو دعوت کنیم پیرو اون سوپرایز بابایی که تولد مامانی رو گرفته بود منم تصمیم گرفتم که یک کیک بگیرم و بابایی رو سوپرایز کنم با هزار گانگستر بازی ساعت 5 اون روز شما و بابایی رو روانه پارک کردم و خودم و مامانی بنده خدا که همیشه همیشه و همیشه در تمامی لحظات قشنگ کنار ماست برای کمک با ماشین امد دنبالم  و رفتیم کیک رو گرفتیم و چند روز قبل هم برای کادو گرفتن منو برده بود برای بابایی ست ...
11 مهر 1394

500 روزگی بی نظیر

                                                                   گل قشنگم واقعا نمیشه باورم که از روزی که شما نازنین رو دنیا اوردم 500 روزه که می گذره شما دیگه برای خودت خانمی شدی یک خانم با شخصیت و مودب و مهربون که همه این سه صفت شما رو قبول دارن بهتون تبریک می گم خانمی که با این سن کمت به باادبی مع...
5 مهر 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران من می باشد