اولین عروسی
عزیز دلم شما خیلی خوش اخلاق بودی وقت رفتن هم برای اینکه اماده بشم سی دی مورد علاقت که تینا بود رو برات گذاشتم و شما رو اماده کردم گذاشتمت توی صندلی کودک قربونت برم که وقتی تینا رو می بینی از دنیای اطرفت بی خبر میشی
داخل ماشین هم کلی شیطونی کردی و بر خلاف سعی من برای بیدار موندت تو راه خوابیدی موقع رسیدن بابایی کالسکه رو اورد و من شما رو که خواب بودی داخلش گذاشتم شما تا موقع شام توی کالسکه ات خواب بودی بعد هم که بیدار شدی اولش تعجب کرده بودی که کجا هستی
عزیزم از تاج خاله سپیده که عروس زیبایی شده بود ترسیدی یه مقدار البته فکر کنم 20 ثانیه گریه کردی
اخر عروسی هم بابایی زودتر امد در قسمت زنانه و شما رو برد تا مامانی اماده بشه و هدیه خاله سپیده رو بده
شما داخل ماشین دوباره به خواب رفتی
عزیزم انشاا... شما بزرگ بشی و با هم عروسی های بیشتری رو بیاییم
به امید روزهای شاد بیشتر کنار شما