جشنواره تخم مرغهای رنگی و غول ها
بلاخره بعد از کلی زحمت بابایی هم همراهیمون کرد صبح ۱۷ اسفند ۹۶ رفتیم پارک مریم داخل سازمان برنامه شمالی اونجا کنار سرای محله با بابایی شروع به زدن بنر و غول ها کردیم بابا خیلی کمکمون کرد و قرار شد ۱۱ هم برای جشنواره بیاد بلندگو و میکروفون هم گرفته بود
ساعت ۱۰/۲۰ بود که گفتی بشینیم روی نیکمتهای پارک چشمت روز بد نبینه نشستن همانا رو رنگی شدن همانا اونقدرعصبی شده بودم که حد نداشت فکر کن مسئول برگزاری اون شکلی ببخشید مامانم اونقدر عصبی بودم که کلی دعوات کردم ولی شما مهربون فقط نگام کردی و هیچی نگفتی خلاصه از مامور پارک تینر گرفتم و خودم پاک کردم
بعدش هم که بچه ها امدند و کلی بهمون خوش گذشت چون بابایی هم بود
ساعت ۱۰/۲۰ بود که گفتی بشینیم روی نیکمتهای پارک چشمت روز بد نبینه نشستن همانا رو رنگی شدن همانا اونقدرعصبی شده بودم که حد نداشت فکر کن مسئول برگزاری اون شکلی ببخشید مامانم اونقدر عصبی بودم که کلی دعوات کردم ولی شما مهربون فقط نگام کردی و هیچی نگفتی خلاصه از مامور پارک تینر گرفتم و خودم پاک کردم
بعدش هم که بچه ها امدند و کلی بهمون خوش گذشت چون بابایی هم بود
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی