جمع کردن اسباب برای اسباب کشی

این روزها به شدت درحال جمع کردن وسایل هستم خدا عمر بده خاله زهره و مامانی رو که میان کمکم که وسایل رو

جمع کنم اخه  بابایی توی خونه جدید مشغول زدن کابینت و چوب کردن دیوارها و طبقه بندی کمد هاست بنده خدا

یه پاش سر کاره یه پاش درگیر جور کردن وسایل برای استادکارهاست خلاصه حال و روز ما این روزها دیدنیه حسابی

سرمون شلوغه شما هم حسابی توی این شلوغی کیف می کنی و حسابی بهم می ریزی

با مشورت با مامانی به این نتیجه رسیدیم که ظرف های اشپزخانه رو  بعد از اینکه کارگر خونه رو تمیز کرد کم کم

ببریم که شما اذیت نشی چون شما هنوز باید با خوردن شیر بخوابی و منم باید پیشت باشم وگر نه که اصلا در

غیر این صورت اگر این یک مورد نبود که اصلا سراغی از منم نمی گرفتی چون کیفت با مامانی کوکه

اینم لگنی که می خواستم ظرفهای شسته شده رو توش بزارم که شما به محض اینکه مامانی با لگن امد شما

رفتی توش و کلی ذوق کردی

.

تازه خودت کم بودی کیتی جانت رو هم برده بودی پیش خودت

.

این هم عینک فلک زده ای که مامان سودابه برات خریده بود البته برات یک قرمز و یک صورتی خریده بود که من

بهش گفتم که چرا دوتا خریدی که گفت چون هر دو رنگش قشنگه البته الان ازش ممنونم که دو تا خرید لااقل اینکه

حالا که نمیدونم توی این شلوغی با شیشه های این صورتیه چی کار کردی اونی یکی رو برات کنار می زارم که

بیرون استفاده کنی

البته از حق نگذریم اینطوری هم بد نیستا عینک اپن اگه بیرون بزنی فکر کنم زودی مد روز بشه