باران مالکیباران مالکی، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

باران من

برف زمستانه 93

عزیز دلم امسال زمستان فکر کنم کم برف ترین زمستان این سالها بوده باشد صبح امروز برف کمی بارید ولی چون در کوها برف امده بود سوز زیادی رو با خود اورده بود و خونه ما خیی سرد بود بمیرم شما شب قبلش با کاپشن و شلوار خوابیدی   ...
5 بهمن 1393

اولین عروسی

عزیز دلم شما خیلی خوش اخلاق بودی وقت رفتن هم برای اینکه  اماده بشم سی دی مورد علاقت که تینا بود رو برات گذاشتم و شما رو اماده کردم گذاشتمت توی صندلی کودک قربونت برم که وقتی تینا رو می بینی از دنیای اطرفت بی خبر میشی داخل ماشین هم کلی شیطونی کردی و بر خلاف سعی من برای بیدار موندت تو راه خوابیدی موقع رسیدن بابایی کالسکه رو اورد و من شما رو که خواب بودی داخلش گذاشتم  شما تا موقع شام توی کالسکه ات خواب بودی بعد هم که بیدار شدی  اولش تعجب کرده بودی که کجا هستی عزیزم از تاج خاله سپیده که عروس زیبایی شده بود ترسیدی یه مقدار البته فکر کنم 20 ثانیه گریه کردی اخر عروسی هم بابایی زودتر امد در قسمت زنانه و شما رو برد تا مامانی ام...
3 بهمن 1393

قبل خواب

عزیزم برای اینکه سوم بهمن عروسی دعوت شده بودیم چند شب سعی می کردم که شما رو شبها دیرتر بخوابونم باهات بازی می کردم که خواب یادت بره تو عکسها می بینی که چطور داری بی حس میشی و با زبان بی زبانی به من میگی که مامان منو بخوابون قربون نگاهت برم عشقم که تو هر نگاهت هزار تا حرف وجود داره دوستت دارم باران گلی   ...
2 بهمن 1393

عشق ددر

باران قشنگم شما عاشق ددر رفتن هستی مامان سودابه جون هم تو هفته سه یا چهار بار  می یاد و من شما را به بیرون میبره البته خیلی اوقات به خاطر آلودگی هوا و سرما ی خیلی زیاد به ماشین گردی تبدیل میشه وقتی صدای زنگ میاد قشنگ به سمت در نگاه می کنی و میدونی که الان یکی از در وارد میشه وقتی مامانی رو میبینی کلی ذوق میکنی و من با زور می تونم  رو تخت تعویضت نگهت دارم و لباس تنت کنم  و همش دارخل ماشین مامانی می گی ددر ددر ددر قربوت ددر گفتنت باران گلی ...
1 بهمن 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران من می باشد