خاطرات کودکی | ثبت خاطرات کودکانه | سوال و جواب بچه داری | مشاوره انتخاب اسم | کارتون و انیمیشن نی نی دیگر
صفحه نخست پروفایل نویسنده ورود به حساب کاربری ثبت خاطرات کودک سوال و جواب بچه داری مشاوره انتخاب اسم کارتون و انیمیشن تبلیغات در نی نی وبلاگ مشاهده وبلاگی دیگر
باران مالکیباران مالکی، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

باران من

نی نی وبلاگ > این وبلاگ > آرشیو مطالب > نوشته های مامان مرجان

تولد محمدامین

تولد محمد امین خااله زهره همگی ما رو دعوت کرد رستوران اونجا شما کلی رقصیدی و بعدش مثل خانم ها غذا خوردی و توی اون سر صدا خوابیدی اخه مگه داریم دختر به این خانمی اون شب با بابایی همش خدا رو شکر کردیم ...
نویسنده : مامان مرجان
23:49
27 دی 1396
337 1 0 ادامه مطلب

کاردستی های کلاس

توی کلاس فقط حضور نانا رو فرمایشی کنارت داری همش خودت کارهات رو انجام میدی تازه میگی به نانا بگو من بزرگ شدم خودم میتونم کارهامو بکنم کل کاردستی رو خودت انجام میدی ولی بچه ها همش از مامانشون کمک میگیرن ...
نویسنده : مامان مرجان
23:45
27 دی 1396
328 0 0 ادامه مطلب

یلدا تو کلاس خلاقیت مامان مرجان

امسال توی کلاسم هم برای بچه های کلاس جشن گرفتم واقعا عالی شد اونقدر خوبی که توی کلاس بچه ها نفهمیده بودن که من مامانت هستم توی کلاس پیش نانا هستی و انگار نه انگار من مامانت هستم یلدا تو کلاس خلاقیت...
نویسنده : مامان مرجان
23:37
27 دی 1396
700 0 0 ادامه مطلب

مربی خلاقیت

از اول آذر بعد از اینکه بازم نانا جان پول کلاسمو داده بود رفتم دورهای مربیگری مهد رو دیدم بعد از امدن توتازه فهمید تازه فهمیدم که چقدر کار با بچه ها را دوست دارم بعدشم شدم معلم خلاقیت
نویسنده : مامان مرجان
23:32
27 دی 1396
223 0 0 ادامه مطلب

یلدا ۹۶

بعد از از دست دادن بابا قیدر دل و دماغ نداشتیم یلدا خونه باشیم روز قبل یلدا نانا همگی ما رو برد رستوران سنتی موسیقی زنده عالی بود کلی بهمون خوش گذشتو شما هم وسطهاش خوابیدی همه چی جور بود غیر نبودن بابا قیدر کاش بود روز یلدا هم مامان مینا اینا امدن خونه ما ...
نویسنده : مامان مرجان
23:30
27 دی 1396
549 0 0 ادامه مطلب

لباس برای مهمونی

رفتیم براب مهمونی دوست بابا لباس بخریم اونقدر توی خرید خانم و ماهی که اوم دلش میخواد تا همیشه باهاتوقت بگذرونه من عاشق ژست هاتم که وقتی میگم ژستتو عوض کن سریع ژستتو عوض میکنی اینم اون لباسی که خریدی خانم خانما مثل ماه شدی ...
نویسنده : مامان مرجان
23:25
27 دی 1396
349 0 0 ادامه مطلب

عروسی و دویدن

با بابایی رفتیم عروسی مشتری بابا اونجا سن رقص داشت اولش شما مثل همیشه خانم نشستی ولی بابا تشویقت کرد که برو با بچه ها برقص دیگه گفتن با ما بود کل عروسی در حال دویدن دور سالن بودی خیلی عالی بود خسته هم نمیشدی ااین اولین بار بود کل عروسی رو بیدا. بودی ...
نویسنده : مامان مرجان
23:19
27 دی 1396
299 0 0 ادامه مطلب
1234567...47
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران من می باشد