باران مالکیباران مالکی، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

باران من

جشن نوروز کلاس خلاقیت مامان مرجان

از یک ماه پیش در حال اماده سازی کارهای جشن بودم برای شما لباس تور توری که دوست داشتی خریدم کلی کیف کردی و برای اون روز کلی منتظر بودیم خاله سپیده هم امد کارهای عکاسی و فیلم برداری رو انجام داد محمدامین و خاله زهره و نانا جون مهربون هم امدند کلی کمکم کردند صبح اول من و بابا و خاله زهره رفتیم بعد شما با نانا امدی خیلی جالب بود فکر میکردی باید کلا تور لباست رو بدی بالا کامل بعد بشینی 🙈 کلی هم عکس انداختی که همش ابتکار خودت بود ...
17 فروردين 1397

جشن نوروز کلاس خلاقیت مامان مرجان

از یک ماه پیش در حال اماده سازی کارهای جشن بودم برای شما لباس تور توری که دوست داشتی خریدم کلی کیف کردی و برای اون روز کلی منتظر بودیم خاله سپیده هم امد کارهای عکاسی و فیلم برداری رو انجام داد محمدامین و خاله زهره و نانا جون مهربون هم امدند کلی کمکم کردند صبح اول من و بابا و خاله زهره رفتیم بعد شما با نانا امدی خیلی جالب بود فکر میکردی باید کلا تور لباست رو بدی بالا کامل بعد بشینی 🙈 کلی هم عکس انداختی که همش ابتکار خودت بود ...
17 فروردين 1397

جشن نوروز کلاس خلاقیت مامان مرجان

از یک ماه پیش در حال اماده سازی کارهای جشن بودم برای شما لباس تور توری که دوست داشتی خریدم کلی کیف کردی و برای اون روز کلی منتظر بودیم خاله سپیده هم امد کارهای عکاسی و فیلم برداری رو انجام داد محمدامین و خاله زهره و نانا جون مهربون هم امدند کلی کمکم کردند صبح اول من و بابا و خاله زهره رفتیم بعد شما با نانا امدی خیلی جالب بود فکر میکردی باید کلا تور لباست رو بدی بالا کامل بعد بشینی 🙈 کلی هم عکس انداختی که همش ابتکار خودت بود ...
17 فروردين 1397

جشن نوروز کلاس خلاقیت مامان مرجان

از یک ماه پیش در حال اماده سازی کارهای جشن بودم برای شما لباس تور توری که دوست داشتی خریدم کلی کیف کردی و برای اون روز کلی منتظر بودیم خاله سپیده هم امد کارهای عکاسی و فیلم برداری رو انجام داد محمدامین و خاله زهره و نانا جون مهربون هم امدند کلی کمکم کردند صبح اول من و بابا و خاله زهره رفتیم بعد شما با نانا امدی خیلی جالب بود فکر میکردی باید کلا تور لباست رو بدی بالا کامل بعد بشینی 🙈 کلی هم عکس انداختی که همش ابتکار خودت بود ...
17 فروردين 1397

چهارشنبه سوری ۹۶

امسال توی کلاس کاردستی اتش درست کردیم و کلی کیف کردین و از روشون پریدید شب هم بابایی امد بردمون در خونه مادر عمو کاظم که روبروی مغازه بابا محمد است وبا پسرشان محمد بازی کردی میگفتی به بابا بگو من ترقه بازی دوست ندارم ولی با بابایی همش از روی اتش میپریدی ...
25 اسفند 1396

جشنواره تخم مرغهای رنگی و غول ها

بلاخره بعد از کلی زحمت بابایی هم همراهیمون کرد صبح ۱۷ اسفند ۹۶ رفتیم پارک مریم داخل سازمان برنامه شمالی اونجا کنار سرای محله با بابایی شروع به زدن بنر و غول ها کردیم بابا خیلی کمکمون کرد و قرار شد ۱۱ هم برای جشنواره بیاد بلندگو و میکروفون هم گرفته بود ساعت ۱۰/۲۰ بود که گفتی بشینیم روی نیکمتهای پارک چشمت روز بد نبینه نشستن همانا رو رنگی شدن همانا اونقدرعصبی شده بودم که حد نداشت فکر کن مسئول برگزاری اون شکلی ببخشید مامانم اونقدر عصبی بودم که کلی دعوات کردم ولی شما مهربون فقط نگام کردی و هیچی نگفتی خلاصه از مامور پارک تینر گرفتم و خودم پاک کردم بعدش هم که بچه ها امدند و کلی بهمون خوش گذشت چون بابایی هم بود ...
25 اسفند 1396

امادگی برای جشنواره

برای اسفند میخواستم برای کلاسم جشنواره غول ها و تخم مرغهای رنگی داشته باشم پس با بچه ها شروع کردیم به تفکیک اجزا بدنش رو ساختیم باران گلی شما عالی بودی تمام غولت رو خودت کشیدی بدای بنر ک کارت ها هم ازغول تو استفاده کردم بعدش هم جلسه هر فرد یک تخم بزرگ کشید و ان رو نقاشی کرد در اخر هم خودتونو کشیدید با تکنیک کلاژ برای خودتون لباس چسبوندین [img:AgADBAADSKwxG1_dYVGE1GRyD3fXewvdJxoABHSJ4w9qydS0MksFAAEC] ...
25 اسفند 1396
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران من می باشد