باران مالکیباران مالکی، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

باران من

صبحانه در دشت شقایق

1393/12/15 12:46
نویسنده : مامان مرجان
524 بازدید
اشتراک گذاری

از چند روزقبل بابایی گفت که با خاله ها و مامانی هماهنک کنیم و بریم صبحان دشت لاله اون روز با خاله زری و

عمو حمید و حدیث گلی و مامانی جون رفتیم متاسفانه شوهر خاله زهره مجبور شد که شیفت بمونه و بنابراین

خاله زهره و دوستت محمدامین نتونستند بیاین و جاشون حسابی خالی بود

اما از شما بگم شم حسابی سنگ تمام گذاشتی و خانم بودی و مدام میدخندیدی طوری که عمو حمید می گفت

دختر کوچولویی به این خانمی تا به حال ندیده همشونن می گفتن انگار نه انگار که بچه همراهمون داریم

 عزیزم ممنون بابت این همه خوبی

 

.

باران و بابایی جونش

.

توی محوطه دشت شقایق وسایل بازی بود شما هم که از خدا خواسته کلی  با مامانی تاب بازی کردی

.

اینجا هم بهت می گم باران جان با بابایی بای بای کن به دستای من نگاه می کنی و تکرا ر می کنی .

اینجا هم من و شما کنار حوض بی اب و دلفین های خاموش

.

اینجا هم غش کردی از خنده اخه من قربون اون خندهات برم زیبای من

پسندها (3)

نظرات (1)

مامان لیدا
21 اسفند 93 1:57
این باران خانوم خیلی ناز داره مامانی حتما واسش اسفند دود کن فدای خنده ش چه قدر هم بهش خوش گذشته
مامان مرجان
پاسخ
بله خالش خیلی همش میخندید و ذوق میکرد
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران من می باشد