باران و اشپزی
داشتی بیرون توی روروعکت بازی می کردی که امدی کنار پله های اشپزخانه و خودت رو به پله ها می کوبیدی
منم که خیلی کار توی اشپز خانه داشتم و تازه می خواستم غذا هم بزارم رفتم صندلی غذات رو اوردم وشما رو
داخلش گذاشتم و اوردمت بالا پیش خودم که هم حواسم بهت باشه و هم شما از بی توجهی مامان ناراحت نشی
عزیزیم شما هم که کنجکاو کلی بهت خوش گذشت منم یک راه جدید برای بازی با شما برای وقتایی که کار دارم
پیدا کردم
عزیزم ممنونم که این چند وقت توی خونه تکونی خوب همراهی کردی عزیزم توی این عکس هامعلومه که مامان
هنوز خیلی کار داره تازه باید وسایل هفت سین رو هم اماده کنم
.
پیرو علاقه جانب عالی مامان سودابه جون باورت میشه همون روز بعد از تعریف های من سریع رفت و ست کفگیر
و ملاقه و قابلمه برات خرید و برات فرستاد از بس مهربونه ممنونم مامانی جونش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی