باران مالکیباران مالکی، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

باران من

اولین یلدا (93)

1393/9/30 23:17
نویسنده : مامان مرجان
1,097 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم باورم نمشود که امسال شمای نازنین رو کنارم دارم شمایی که هر روز بیتشتر از روز قبل دوستت دارم و خدا رو به خاطر هم چین گلی چون شما شاکرم

انگار همین دیروز بود یلدا 92  که به همراه بابایی برای سونوگرافی رفتیم و فهمیدیم که شمای نازنین یه دختر ناز و کوچولویی

امسال کنار شما بهترین یلدا رو داشتم

عزیزتر از جانم پاییز ثانیه ثانیه می گذرد هیچ گاه یادت نرود همیشه کسی هست که به اندازه تمام برگهای رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد  عمرت یلدایی دلت دریایی و روزگارت بهاری

 

لیبل نام شما و  تبرک  شب یلدا که روی انار هندوانه برات درست کردم

مامان سودابه چند روز قبل رفته بود خیابان بهار و برات لباس هندوانه و جوراب و هند بند خریده بود به عنوان جایزه یلدا مبارک باشه

 بابا محمد به عنوان جایزه یلدا شما بدون اینکه به منم بگه رفته بود برای شمای نازنین لباس بیرونی گرم  گرفته بود که شب یلدا با لباس هندونه ات ست کنی بابایی جونم ممنونیم

اینم میز شب یلدا که با کمک خاله زهره وایدهای مامان مرجان و زحمتهای مامان سودابه برای تهیه خوراکی ها به صورت در آمد عزیزیم

اول که رسیدیم خونه مامانی شما برای 1 ساعت خوابیدی همه اروم صحبت می کردند که مبادا شما خواب زده بشی بعد که بیدار شدی از مامانی هدبندت رو که مامانی روز قبل برات خریده بود که با لباست ست کنی رو ازش گرفتم و به سرت زدم عزیزم خیلی با هدبند جیگر و ماه شده بودی وقتی از در اتاق مامانی امدیم بیرون همه مثل پرنسس ها قربون و صدقه ات میرفتن منم کلی کیف میکردم ماه من

ا

عزیزم اینم عکس شما و بابایی

.

شما با بابا قیدر  جون و مامان سودابه مهربون که کلی زحمت کشیده بود  هم عکس انداختی دختر خوش اخلاقی بودی اصلا از این همه عکس انداختن خسته نشدی و همش می خندیدی

.

شما با محمد امین هم عکس انداختی توی تموم عکسها چشمت دنبال محمد امین بود و اونم مجبور بود همش پشت دوربین وایسه و تو رو به وجد بیاره عشقم ممنونم پسر گلم

.

برای شام مامانی  کلی زحمت کشیده بودچند نوع غذاهای خوشمزه درست کرده بود از همین جا از مامانی تشکر می کنیم به خاطر همه زحمتهایش و میگیم دوستت داریم مامانی

.

بعد از شام هم مامانی زحمت کشیده بود  از چند روز قبل  کیک هندوانه سفارش داده بود که خیلی خوشمزه بود و من هم با لیبل های هندوانه ان را تزیین کردم

.

بعد از شام نوبت جایزها رسید مامان و بابا اکبر و عمه سارا زحمت کشیده بودند روز قبل برای شما جایزه خریده بودند مامان مینا و بابا اکبر برای شما تاب غنچه و عمه سارا برای شما عروسک خریده بود مامانی و بابا محمد هم که گفتم خودم همه برای شما 4 تا توپ چرمی و به همراه مکعبهای آموزشی خاله زهره هم برات استوانه و حلقه خریده بود محمد امین هم برات 2 تا کتاب خریده بود ما هم برای محمد امین بازی فکری خریده بودیم

 شما هم حسابی با جایزها کیف کردی بگذریم که اول مزه کادوها رو میچشیدی و بعد با هاشون بازی میکرد

 

چه سخاوتمند است پاییز که شکوه بلندترین شبش را پیشکش تولد زمستان کرد

 زمستانت سفید وسلامت عزیزم به امید صدها یلدا کنار شما که عزیزترین برایمان هستی

دوستت دارم بارن گلی.

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران من می باشد