رستوران سنتی باران
با بابایی تصمیم گرفتیم که بریم رستوران سنتی باران که موسیقی زنده داشت
اصلا فکر نمیکردیم خوشت بیاد
ولی شما با اینکه اولش دلت میخواست بخوابی وای کم کم روی تخت رقصیدی بعد دیگه رفتی پایین تخت و با زور هم نمی امدی روی تخت کلی میرقصیدی و شاد بودی
اصلا فکر نمیکردیم خوشت بیاد
ولی شما با اینکه اولش دلت میخواست بخوابی وای کم کم روی تخت رقصیدی بعد دیگه رفتی پایین تخت و با زور هم نمی امدی روی تخت کلی میرقصیدی و شاد بودی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی