۱۹ آذر و رفتن به خونمون
بلاخره بعد از کلی زحمت و دردسر که بابای کشید برای بازسازی خونمون ،خونه اماده شد و اثاث بریدم شما کلی تعجب کرده بودی از دیدن اون همهبه هم ریختگی ولی بازم نانا به دادمون رسید و شما رو نگه داشت و خدا خیر بده خاله هارو امدند کمکم اشپزخونه رو جمع کردیم و بعدش دیگه کل خونه رو یک تنه چیدیم خیلی سخت بود دو روز بعد از اثاث کشی عصر از شدت درماندگی زدم زیر گریه فکر میکردم هیچ وقت نمیتونم این خونه رو جمع کنم حالا خوبه که مامانم تمام اثاث خونمونو عوض کردیم به جز اتاق شما رو چون شما به شدت به کیتی جان علاقه مندی و ما تصمیم گرفتیم بزرگتر که شدی عوضش کنیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی