خونه نانا جان
همون طور که برات گفته بودم تا خونمون اماده بشه خونه نانا بودیم نانا بنده خدا خیلی برامون زحمت کشید اونجا برات دانشگاه روابط عمومی بود از اون گوشه گیری در امری با بقیه ارتباط برقرار گردی با بابا قیدر هم دوست شدی هر روز سر غذا خوردن بابا قیدر بهت به شوخی میگفت اگه نخوری من میخورما اون وقت شما هم برای اینکه نزاری بخوره تند تند میخوردی بنده خداها موقع خوابت ساعت هشت چراغها رو خاموش میکردن و تو تاریکی میشستن تا بخوابی واقعا نمیدونم که چطور باید زحمت هاشونو جبران کنیم اینا رو برات گفتم که بدها بدونی که چه زحمت هایی برامون کشیدن البته این ها یکی از هزار هاست
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی