عروسی و مهمانی های شهریوری
عروسی دوست بابا محمد عمو ابی دعوت شدیم شما توی راه خوابیدی اخر مراسم بیدارشدی و برگشتیم الهی قربونت برم که هرجا میریم اونقدر خانمی که با اون همه سر و صدا میخوابی
بعدش تولد یکی از دوستای بابایی دعوت شدیم اونجا هم با وجود دی جی و سر و صدا بعد از یکم نشستن خوابیدی تا اخر مهمونی و همه میگفتن مگه میشه بچه کوچولو به این خوبی
هفته بعدشم باغ توی کردان همین دوستامون دعوت شدیم اونجا هم هنوز نرسیده بودیم خدابیدی تا موقع برگشت
اخه من چه جوری میتونم به خودم نبالم به خاطر داشتنت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی