کلاس خلاقیت سازمان برنامه شمالی
با اینکه رفته بودیم خونه نانا با اثاثامون ولی باز هم به پیشنهاد نانا توی ته کوچه خونه جدیدمون کلاس نوشتمت ته کوچه مون پارکیه به اسم مریم تو اونجا سرای محله داره و توی سرای محله هم کلاس خلاقیت
اونجا مربیت خاله زهره بود که تنبک میزد و شماها رو به وجد می اورد بعد از کلاس هم میرفتیم برگ بازی روی چمن ها
ماه اول عالی بودی مثلا اموزش سلام رو میرفتی بیرون وقتی ازت میپرسیدن که کیه میگفتی
باران مالکی هستم از کلاس
تا جایی که با همه دوست بودی و توی تمام برنامه ها حضور داشتی خاله زهره میگفت باران نخود همه چی
ولی یه بچه اونجا بود به اسم دانیال یه روز که داشتی با بچه وسط کلاس میرقصیدید امد زد تو سرت کلا به همه توسری زد
از اون به بعد انگار تو یک هو عوض شدی و از بچه یه جور ترس پیدا کردی و از اون به بعد اوایل که با زور میبردمت و بعدش دیگه فقط دوری میکردی و نگاه
خیلی ناراحت بودم چون تویی که از همه بهتر بودی ناگهان به خاطر اون بچههه اینطوری شدی ولی من دست از تلاش بر نمیدارم تا تو کلاس همون باران فعال قبل بشی