باران مالکیباران مالکی، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

باران من

چهارشنبه سوری سال1395

1394/12/27 15:06
نویسنده : مامان مرجان
122 بازدید
اشتراک گذاری

امسال همون طور که گفتم به خاطر کسالتم نتونستم که برات وسایل چهارشنبه سوری اماده کنم ولی شب وقتی

بابایی برگشت با سه تایی رفتیم که جشن سه نفره بگیریم خیلی چالب بود شما اصلا از صداها نمیترسیدی

مدام فقط می گفتی مامان صدا میاد صدا

خلاصه اینکه امسال مثل سالهای قبل نبود مردم خیلی بیشتر سعی کرده بودن که چهارشنبه سوری رو ایرانی

جشن بگیرند و برقصند و شاد باشند و از روی اتش بپرند برای همین هم امسال امن تر از سالهای قبل بود

ما بعد از دیدن مراسم و شادی با هم رفیتم رستوران شما انجا برای اولین بار منو رو برداشتی خدا رو شکر

منو عکسدار بود و با دقت نگاه کردی و وقتی بابایی پرسید که چی می خواهی سفارش بدی باران جان

شما هم خیلی جدی گفتی بابایی سیب زمینی

اونقدر ذوق کردیم که نگو خیلی جالب بود اخه عسلم حق داشتی چون تو اون منو فقط سیب زمینی رو می

شناختی ما هم به سلیقه ات احترام گذاشتیم و برات سفارش دادیم

اونجا مدام به گارسون نگاه می کردی و می گفتی عمو سیب زمینی بیار

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران من می باشد