روزهای ابانی 94
گل قشنگم این روزها انقدر قشنگ توی اتاقت وقت می گذرونی که گاهی من توی اشپزخانه مشغولم و شما داخل
اتاقت با وسایلت سرگرم بازی هستی انقدر اتاقتو امن ساختبم و تمام چیزهای که برای بازی بهشون احتیاج داری رو
در دسترست قرار دادیم که از اینکه توی اتاقت تنها باشی اصلا بیم ندارم
.
اینجا اصرار داری که هم خودت تاب بازی کنی هم کیتی ها و غش غش می خندی
.
اینجا دلم ضعف رفت برای ژستت اخه من همیشه کیفمو این طوری می اندازم میرم بیرون بهت ساک دادم می گی
مامان چیفه (کیفه) مثل من می اندازی روی دستت و ادای منو در میاری عشقولک
.
اینم کاپ کیک های دست پخته مامان مرجانه که شما عجیب و بی صبرانه منتظر خوردنش بودی
.
این هم قطار اموزشیه که بابایی گرفته که هم راه میره و هم جای خالی برای قرار دادن اشکال هندسی داره که
شما خیلی خوشت میاد که مدام انها رو داخلش بریزی یک چیز جالب این اشکال هندسی شیشه ای هستند و
روی هر کدام شماره داره و هر کدام یک رنگ هستند و هر کدام داخلشان دارای یک نوع میوه هستند اون روز که
داشتی باهاشون بازی می کردی بهم مدام می گفتی مامان سیبه سیبه منم مونده بودم که اخه نه فلش کارت
سیب بیرون بود و نه خود سیب در اطراف اخه چرا باران اقدر اصرار به گفتن سیب داره مامانی رو ببخش اخر سر از
دستم کلافه شدی خودت اوردی بالا و تو ی اون مثلث رو بهم نشون دادی وای اون وقت دیدم که داخلشه سیبه
اونقدر بوست کردم و چلوندمت که نگو عشق باهوشم کاش توی ایران بتونم مرکز تست ای کیو پیدا کنم و تو رو
ببرم من حتم دارم که عدد بالایی به دست میاد
.
ماشینتم بابایی شست اورد بالا چون بهت کوچک شده که دیگه تو خونه باهاش بازی کنی
.
اینجا بهت می گم سرتو بیار بالا مامان رو نگاه کن که زیر زیری می خندی و سرتو بالا نمیکنی بانمکم
.
.
جلوی تلویزیون در حال خوردن القمه های نان و پنیر و کره
.
تماشای کارتون به همراه دوستان گرامی
.
بدون شرح
.
اولین سلفی شما باران گلی