نانا جان یک توده زیر سینش داشت عمل کرد و در اورد خدا رو شکر خوش خیم بود بعد از عمل که با بابایی رفته بود امد خونه ما چون استراحت مطلق بود ما میبدیمش حموم پانسمانشو عوض میکردیم خیلی خوب بود شما همش بهش میگفتی بیا پانشمانت کنم و ما هم میخندیدیم کلا برای خودت خانمی شدی به نانا کمک میکردی که بلند شه بشینه شب اول نانا توی تخت تو خوابید م من تو رو اوردم اتاقمون صبح بلند شدی کلی ناراحت شدی ازش قول صورتی گرفتی که توی تخت تو نره بعد از یک هفته نانا رو بردیم بیمارستان ابان پیش دکتر بهرام وندی که تو رو دتسا اورده بود بعدش با نانا رفتیم دیزی ایران شهر خیلی معروفه بعد هم شیرین...