روزهای فروردین 95
این روزها انقدر دیگه عاقل شدی خانمم که باورم نمیشه که با یک کودک کوچولو دارم صحبت می کنم انقدر جالبه گاهی یکسری حرفهایی رو می زنی که می مونم که شما این حرفها رو از کجا شنیدی دیگه کاملاصحبت می کنی و شعر می خونی مثلا می گم بارون میاد می گی جرجر میگم پشت خونه می گی هاجر می گم هاجر می گی علوسی داره می گم دمب می گی خروسی داره شع دیگه یه توپ دارم قل قلی رو هم به همین ترتیب می خونیم هر جا هم بخوایم بریم سریع کیفتو میاری یاد گرفتی از بابا می گی مامان کپشر کن اون وقت که می گم ژست...
نویسنده :
مامان مرجان
0:25