چهارشنبه سوری سال1395
امسال همون طور که گفتم به خاطر کسالتم نتونستم که برات وسایل چهارشنبه سوری اماده کنم ولی شب وقتی بابایی برگشت با سه تایی رفتیم که جشن سه نفره بگیریم خیلی چالب بود شما اصلا از صداها نمیترسیدی مدام فقط می گفتی مامان صدا میاد صدا خلاصه اینکه امسال مثل سالهای قبل نبود مردم خیلی بیشتر سعی کرده بودن که چهارشنبه سوری رو ایرانی جشن بگیرند و برقصند و شاد باشند و از روی اتش بپرند برای همین هم امسال امن تر از سالهای قبل بود ما بعد از دیدن مراسم و شادی با هم رفیتم رستوران شما انجا برای اولین بار منو رو برداشتی خدا رو شکر منو عکسدار بود و با دقت نگاه کردی و وقتی بابایی پرسید که چی می خواهی سفارش بدی باران جان شما هم خیلی جدی گفتی بابا...
نویسنده :
مامان مرجان
15:06