باران مالکیباران مالکی، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

باران من

روروعک

عزیزم خیلی خوشحالم چون امروز شما تونستی با روروعکت به سمت جلو بری راستش از روز اولی که تو رو توش گذاشتم مدام عقب عقب میرفتی البته امروز با کنترل قدیمی که داشتم تونستم تو رو به سمت جلو و جلو رفتن ترغیب کنم چون شما عاشق کنترل بودی امروز کنترل قدیمی که داشتیم حسابی تمیز کردم که اگر طبق عادتت که همه چیز رو میخوری کنترل رو هم خوردی خیالم راحت باشه ...
17 آذر 1393

نشستن باران

عزیزم الان مدتی است که خودت به تنهایی مینشینی البته پشتت بالشت میگذارم که ناگهان نیافتی وای عشقم باورم نمیشود که شما میشینی خوشحالم خیلی شما عاشق اینی که بشینی جلوی تلویزیون و کارتون تماشا کنی باورت میشه من تمام شعرهای کارتونها رو یاد گرفتم جایی خواندم اگر زمانی یه خودت بیایی و ببینی داری زیر لب در حین انجام کارهایت شعر کارتونها رو میخوانی اون وقته که مادر شدی واقعا این در مورد منم صدق میکنه به خودم میام و میبینم که دارم میگم باب اسفنجی باب اسفنجی ...
14 آذر 1393

خوابیدن به موقع

عزیزم شما هر شب ساعت 7/30 یا 8 میخوابی خودت میدونی روال و قانون خونه رو کوچولو من بقلت میکنم و با هم چراغها رو خاموش می کنیم و بعد با هم برای خواب میرویم منم تو راه اتاق مدام میگم لا لا باران لا لا داره انقدر ذوق میکنی که انگار بهت جایزه دادن در واقع برای خوابیدن اشتیاق داری گل دختر اینم عکس از قبل خواب بعد از به خواب رفتنته     ...
11 آذر 1393

لوس کردن باران

شما عزیز دل مامانی اخه امروز عشق کردم نه شیر میخواستی نه بقل به زبون بی زبونی بهم گفتی که بشن من سرمو رو بزارم روی پات و کارتون ببینم منم موهاتو ناز میکردم انقدر خوشت امد که نگو اخه دختر قشنگم هر روز که میگذره منو بیشتر با کارهات به سمت خودت جلب میکنی و نمیدونی چه لذتی با تو میبرم   ...
2 آذر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران من می باشد